پرنسس نازم الساپرنسس نازم السا، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

برای فرشته کوچولوی نازمون السا

2 ماهگی و غربالگری مرحله اول

1395/11/9 9:20
نویسنده : مامان سیما
156 بازدید
اشتراک گذاری

      سلام نفس مامانی،

دخترم این روزا حالم خیلی ناجوره، همه میگن تا 4-5 ماهگی بهتر میشی و ویارت تموم میشه ولی کی میتونه این همه صبر کنه ... هر بویی حالمو خراب میکنه هر غذایی میخورم حالت تهوع بهم دست میده و خلاصه که روزای خیلی سختیه ولی خب از قدیم گفتن "هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد" برای فرشته ای مثل شما مامانی جونشم میده این اذیتها که جای خود داره ... دکتر دباغی برای این مشکل هم راهکارهایی داده بودن ولی خب خیلی تاثیر گذار نبودن، اینکه هر وقت احساس تهوع داشتم سریع یه نارنج یا لیمو رو جلوی بینیم بگیرم و بو کنم یا تو هوای آزاد قرار بگیرم و تعداد وعده ها رو زیاد و حجمش رو کم کنم و ... ولی حال من داغون تر از این حرفا بود ...
 

بالاخره چن روز قبل از موعد غربالگری بابایی اومد و رفتیم موسسه نسل امید، و واقعا تمامی تعریفایی که شنیده بودم درست و به جا بود، موسسه اش حس اطمینان رو به آدم القا می کرد ... وای دل تو دلم نبود هم برای نتیجه آزمایش که قرار بود 3 ناهنجاری عمده کروموزومی یعنی سندرم داون، تریزومی 18 و 13 رو بررسی کنن و هم مشخص شدن جنسیت شما، چه شور و هیجانی داشتیم.
روال کار به این صورت بود که بابایی ها طی مراحل غرباگری یه دوره آموزشی کوتاه ببینن و این یعنی ما از هم جدا می شدیم و من ذوست داشتم که تو تمام مراحل بابایی کنارم باشه ... خب در مرحله اول قد و وزنم رو اندازه کرفتن و بعد یه آزمایش خون و مرحله بعدی انتظار برای سونوگرلفی که این خودش شامل 2 مرحله بود اول چن تا خانم دکتر بودن که اونها بررسی های کلی رو انجام می دادن و نتیجه نهایی توسط یه آقای دکتر مسن که معلوم بود خیلی با تجربه است و در ضمن جنسیت رو هم ایشون مشخص می کرد، تائید می شد. خب به این مرحله که رسید من پرسیدم که آقای دکتر جنسیت چیه و تا زمانی که جواب دادن من از شدت هیجان نفسم تو سینه حبس شده بود تا اینکه گفتن 80 درصد دختر ... 
از خوشحالی رو پاهام بند نبودم و مدام میگفتم چرا 80 درصد؟ یعنی قطعی نیست؟ کی قطعی میشه و ... بالاخره کارمون تموم شد و رفتیم پیش بابایی یکم قیافمو نارحت نشون دادم، بابایی پرسید خب دختر بود یا پسر؟ و وقتی قیافمو اونجوری دید گفت پسر بود؟ یهو من بلند خندیدم و گفتم دختر بود دختر بود .. دیگه کلی شادی و بگو بخند و برگشتیم خونه البته تو راه یه جعبه شیرینی هم گرفتیم ... موقعی که رسیدیم فقط مامان بزرگی و بابا بزرگی خونه بودن  و بعد از اینکه فهمیدن دختره کلی خوشحال شدن بابا بزرگی که عاشق دخترن و وقتی فهمیده بودن جنسیت داداش پارسا رو گفته بودن کاشکی دختر بود ... بالاخره بقیه اومدن و وقتی فهمیدن گفتن ما میدونستیم دختره انگاری به همه الهام شده بود حتی خود منم ته دلم احساس میکردم که یه خانم خوشگل قراره بشه دخترم و حتی وقتی با شما حرف می زدم اکثرا دخترم صداتون می کردم و بعد از فکر اینکه شاید پسر باشین و ناراحت بشین میگفتم پسرم نارحت نشی و مامانی که نمیدونه الان شما دختری یا پسر ، دخترم هم از دهنم در اومد ...

اینم سونوگرافی غربالگری مرحله اول، اینجا 12 هفتتونه

بعد از چن روز دوباره برگشتیم خونه خودمون...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)