پرنسس نازم الساپرنسس نازم السا، تا این لحظه: 8 سال و 21 روز سن داره

برای فرشته کوچولوی نازمون السا

خبرای عروسک کوچولو

      سلام جوجه کوچولوی مامانی، 2 ماهی هست که به وبلاگتون سر نزدم، دروغه بگم سرم شلوغ بوده ولی خب از یه طرف تنبلی و از طرفی هم چون اتفاق خاصی این دوران نیفتاده بود دلیل این کم کاریاست. و اما مشروح اخبار این دو ماه ... اولی عروسی خاله فرناز  و عمو امین 27 مرداد بود که ایشالله مبارکشون باشه و سالهای سال شاد و خوشبخت زندگی کنن. دیگه اینکه من اوایل شهریور یه سری لباس براتون سفارش دادم که 29 شهریور به دستم رسید . ماشالله چه مامان خوش سلیقه ای  خب دیگه چه خبرایی مونده؟؟؟ آهان راستی 31 شهریور دختر دختر عمه شبنم، ستیا جون هم به دنیا اومد، قدمش خیر و به سلامتی زیر سایه پدر و ...
25 مهر 1396

سفرنامه استانبول

      سلام فرشته ناز مامانی، قند عسلم امروز هم باز با تاخیر قراره از مسافرتمون به استانبول بنویسم؛ ما 19 خرداد که روز جمعه بود ساعت 2:35 ظهر از فرودگاه شهید مدنی تبریز راهی استانبول شدیم. تو فروزگاه همش شیطونی میکردی و دوست داشتی تنهایی و بدون کمک راه بری آخه تازه راه افتاده بودی و کلی ذوق داشتی... از اونجایی که پرواز خارجی بود و کلی معطلی داشت، من و بابایی دتبال شما از این ور به اون ور ... زمین هم سر بود و دستتو نمیگرفتیم میخوردی زمین ولی مگه خانم میذاشت کسی دستش رو بگشیره ... بالاخره نوبت پرواز ما رسید و سوار هواپیما شدیم و بعد از 2 ساعت تو فرودگاه آتاتورک استانبول فرود اومدیم ... سلام استانبول ......
12 تير 1396

سفر به قره ضیاءالدین

      سلام نازنازی مامان، یکی دیگه از خاطراتی که که فرصت نشد به وقتش بنویسم، سفر به قره ضیاءالدین خونه دوست بابا جون، عمو بهروز و خانموشون خاله سعیده و دختر نازشون الیسا جون که 3 ماه از شما کوچیکتره. ما ظهر 1 شنبه 13 خرداد راه افتادیم و 14 شب برگشتیم خونه، با اینکه سفرمون خیلی کوتاه بود ولی همون مدت کم هم خوش گذشت و دو تا باباها دیداری تازه کردن و ما مامانا هم با هم بیشتر آشنا شدیم. شب روزی که رسیدیم رفتیم پارک؛ به به که چه آب و هوایی داشت ... خوشگل مامان تو ماشین خوابیده  اینجا هم وسط راه پیاده شدیم واسه هندونه خوردن  اینم چن تا عکس از السا جون تو پارک اینم چن تا ...
4 تير 1396

سفر به خونه مادر جون و پدر جون

      سلام عمر مامان؛ بعد مدتها دوری از خانواده بالاخره 29 دی راهی تهران شدیم. این دومین مسافرت السا جون به تهرانه. اینم عکس السای ناز در حال نهار خوردن تو یه رستوران، نزدیکای زنجان تو مسیر رفت... نوش جونت دخترم... البته غذا دسپخته مامانیه، هنوز خیلی زوده خانم کوچولوی ما غذای بیرون بخوره ... تو اون مدتی که خونه مادرجون اینا بودیم السا جون با داداش پارسا پسردایی گلش مثلا میخواستن بازی کنن اسباب بازی ای که دست السا بود و پارسا میخواست اونی هم که دست پارسا بود و السا میخواست کل اون دو هفته رو بازیشون بگیر و ببر بود    اینم عکس های برگشت السا خانوم از تهران، موقع رفت چون با س...
11 بهمن 1395
1