اومدن مامان بزرگی

سلام عزیز مامانی،

بعد از برگشت از تهران برای کنترل تیروئیدم 21 مهر از خانم دکتر منتظری تو تبریز وقت گرفتیم. خانم دکتر باز یک آزمایش تیروئید نوشتن و گفتن نتیجه شو بیارین ببینم. بعد از انجام آزمایش و گرفتن نتیجه دوباره پیش خانم دکتر رفتیم و بعد از دیدن نتیجه آزمایش دوز  رو تغییر دادن و یه سری سفارشا و صحبتا برای ماه بعد وقت دادن و برگشتیم خونه ...
هنوز باز هم حالم بود و حالت تهوع دست از سرم بر نمی داشت. روزا سخت میگذشت و من فقط ترجیح می دادم بخابم. تازه روز بعد از برگشت از تهران تصمیم گرفتم نهار میگو درست کنم. موقع خوردن، منی که انقد میگو دوست داشتم و تصور می کردم این یه مورد رو می تونم راحت بخورم همون قاشقای اول حالم خراب شد و دوییدم دستشویی ... هیچ وقت انقد نترسیده بودم آخه نه غدا بالا می اومد و نه پایین می رفت راه گلومو بسته بود و نمی تونستم نفس بکشم و هیچ کس هم خونه نبود بعد کلی کلنجار رفتن و تلاش برای بالاخره تونستم نفس بکشم و اومدم بیرون...
چون موقع آشپزی بوی غذا و سرخ کردنی اذیتم می کرد خیلی آشپزی نمی کردم. نزدیک خونمون یه غذای خونگی بود که آشنای بابایی بود به همین خاطر غذاهاش مطمئن بود و از اونجا غذا سفارش می دادیم و بعضی موقع ها هم بابایی چیزی درست می کرد و هر از چن گاهی هم عمه منیژه غذا درست می کرد و می فرستاد. ..
یه مدت که گذشت باز به مامان بزرگی زنگ زدیم و خواهش کردیم بیاد پیشمون ...
و ایششون هم اواخر آبان اومدن ....