پرنسس نازم الساپرنسس نازم السا، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه سن داره

برای فرشته کوچولوی نازمون السا

2 ماهگی و غربالگری مرحله اول

      سلام نفس مامانی، دخترم این روزا حالم خیلی ناجوره، همه میگن تا 4-5 ماهگی بهتر میشی و ویارت تموم میشه ولی کی میتونه این همه صبر کنه ... هر بویی حالمو خراب میکنه هر غذایی میخورم حالت تهوع بهم دست میده و خلاصه که روزای خیلی سختیه ولی خب از قدیم گفتن "هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد" برای فرشته ای مثل شما مامانی جونشم میده این اذیتها که جای خود داره ... دکتر دباغی برای این مشکل هم راهکارهایی داده بودن ولی خب خیلی تاثیر گذار نبودن، اینکه هر وقت احساس تهوع داشتم سریع یه نارنج یا لیمو رو جلوی بینیم بگیرم و بو کنم یا تو هوای آزاد قرار بگیرم و تعداد وعده ها رو زیاد و حجمش رو کم کنم و ... ولی حال من داغون تر از ا...
9 بهمن 1395

تولد داداش پارسا

      سلام گل خوشگلم، عزیزم بعد از اینکه مامان بزرگی رو خبردار کردیم قرار شد که بیان اهر کنارمون و بهمون رسیدگی کنن. دایی و زن دایی هم همون روز 4 شنبه که ما وقت دکتر داشتیم برگشتن تهران و 10 روز بعدش مامان بزرگی همراه دائی مرتضی اومدن و خوش به حال ما شد ... روزها گذشت و گذشت تا اینکه 14 شهریور دائی وحید صبح زنگ زدن و گفتن که داداش پارسا به دنیا اومده اون موقع مامان بزرگی چن روزی بود که روستای مامان بزرگ من رفته بودن و گوشیشون آنتن نداشت و دائی هر چقد زنگ میزده که بگه زودتر برگردن نتیجه ای نمی گرفت بالاخره من باهاشون تماس گرفتم و گفتم که پارسا جون زودتر به دنیا اومده و باید برگردن، بعد اینکه مامان بزرگی و بابابزرگی و دائی ...
9 بهمن 1395

1 ماهگی و اولین سونوگرافی

      سلام نفس مامانی، بعد از این که فهمیدم قراره مامان بشم سریع به فکر دکتر و چکاپ و آزمایش و ... افتادم. من خودم یه دکتر خیلییییی خیلی خوب به اسم خانم دکتر منتظری تو تبریز داشتم که هر وقت نیاز بود پیش ایشون میرفتم؛ این شد که زنگ زدم مطبشون و برای چهارشنبه بعد از ظهر 21 مرداد وقت گرفتم. خانوم دکتر ازم یه سری سوالا پرسید اینکه آیا از 3 ماه قبل خوردن اسید فولیک رو شروع کردم یا نه؟ که من چون اتفاقی بارداد شده بودم خوردنشو شروع نکردم؛ پرسیدن که مشکل تیروئید دارم یا نه؟ که گفتم بله یه سری آزمایش داده بودم و مشخص شده بود که کم کاری تیروئید دارم و ... در نتیجه یه سونوگرافی و یه چکاپ و یه آزمایش تیروئد برام نوشتن، همون روز آزم...
9 بهمن 1395

نوید یک فرشته

      سلام کوچولوی  دوست داشتنی مامانی، لحظه ای که فهمیدم قراره  مامان شم هیچ وقت از ذهن و دلم پاک نمیشه، شوکه شده بودم و اصلا باور نمی کردم صبح روز شنبه17 مرداد 95 بود؛ چه روزی بود اون روز، زن دایی شهره هم مهمونمون بودن، اونم اون موقع ماه های آخر بارداریش بود و فقط می خوابیدددددد، رفتم و بیدارش کردم، خیلی تعجب نکرد ولی کلی صحبت کردیم که وای چیکار کنم و چی میشه و .... بعدش به بابایی زنگ زدم بماند که بهشون چی گفتم ... کلی خوشحال شدن و قرار شد وقتی از سرکار اومد بریم آزمایش، زن داداش این خبر رو به بابابزرگی که ایشونم خونمون بودن داد و گفتم بابا قراره دو تا نوه داشته باشین؛ بابابزرگی گفت یعنی چی؟ ... بعد که متوجه...
9 بهمن 1395