پرنسس نازم الساپرنسس نازم السا، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

برای فرشته کوچولوی نازمون السا

باز کردن در یخچال

      سلام فرشته کوچولوی من، دختر نازم بالاخره بعد از رفت و آمد به آشپزخونه و بررسی وسایل و کلی شیطونی ... نوبت به باز کردن در یخچال رسید، ماشاءالله دخترم رور به روز کنجکاوتر و شیطون تر از دیروز میشی ...   <div id="14934036184841919 style=" text-align:center"="">   ...
5 اسفند 1395

اولین نون و پنیر و پسته خوردن السای نازم

      سلام عروسک مامانی؛ خوشگلم دیروز چون مشغول کارای خونه شدم فرصت نکردم برا شما نهار بزارم صبحانتنو که دادم سرگرم کار شدم، خوشبختانه بابایی زود اومد خونه و نهار هم 2 پرس آبگوشت خریده بود، از اونجایی که من به شما غذای بیرون نمیدم این سری هم نمیخواستم بدم ولی چون رستورانی که بابایی غذاها رو گرفته بود ذوستش بود و از سلامت گوشت و تمیزی محیطش مطمئن بودیم و تا حالا هم خودمم چن بار اونجا غذا خوردم یکم از گوشت و سیب زمینی همراه با نون سنگگ به شما هم دادم بخوری. و اما شام، دیشب شام هم براتون نزاشتم ولی عوضش نون سنگگ به همراه پنیر و پسته پودر شده شد یک شام با طعم متفاوت که خوشبختانه خوشتون هم اومد و خوب خوردین ... نوش جونت عزیز...
5 اسفند 1395

تمیز کردن خونه

      سلام دختر نازم؛ السای نازم دیروز تصمیم گرفتم که خونه رو کمی مرتب کنم، بعد به دنیا اومدن شما دیگه مثل سابق نمیتونم به خونه برسم، یکم که آشپزخونه رو مرتب و تمیز کردم نوبت به جاروبرقی کشیدن رسید، شما تو پذیرایی بودی و منم اول از اتاق خواب شروع کردم، وسطای کار هم جاروبرقی رو خاموش میکردم تا اگه گریه کردین بشنوم آخه از صدای جاروبرقی میترسین، اتاق که تموم شد اومدم راهرو بکشم، که باز جاروبرقی رو خاموش کردم که دیدم سرتونو انداختین پایین و با گریه و ناله دارین 4 دست و پا میرین و سرتونم هم پایین انداختین، انگار دنبال من که گشتین و پیدا نکردین شروع به گریه کردین و .... دختر نازم هنوزم که به اون صحنه و حالت غصه دار شما فکر می...
5 اسفند 1395

حرف زدنای دخملیم

      سلام عشق مامانی، فندق مامانی این روزا انقد قشنگ مامان و بابا میگید که قند تو دل من و بابایی آب میشه، دَ دَ و نَ نَ و این جور کلمات رو هم هی تکرار میکنین و یه سری اصوات جدید که مامانی نمیتونه مثل شما تکرار کنه ولی خودمونیم از الان مشخصه که صدای ناز و دل نشینی داری عروسکم، البته از همون 5-4 ماهگیتون که مَ مَ و بَ بَ میگفتین من به همه میگفتم نیگا کنین داره ما رو صدا میکنه ولی بقیه میگفتن نه بابا!!! از رو شناخت نیست و فقط تقلیده، اما الان کاملا مشخصه که از روی آگاهی صدامون میکنی عسلم. راستی نانازم الان یه چن وقتیه بابایی که میبینه دوست داری تنها و بدون کمک وایسی باهاتون تمرین میکنه و شما هر بار 8-7 ثانیه ای میت...
5 اسفند 1395

همراهی با مامان

      سلام نازنازی من؛ کوچولوی شیطونم این روزا هر جا که من میرم دنبال من میای تو اتاق خوابا، آشپزخونه و ... دیگه بعضی موقع ها مجبور میشم بذارمتون تو روروئک، آخه روروئکتون خیلی سنگینه فرشا هم ضخامتش زیاده خیلی سخت میتونی باهاش حرکت کنی مگه رو سرامیک،  یه دونه بالش هم جلوش میذارم دیگه اصلا نمیونی حرکت کنی ، کلا من این روروئک رو تغییر کاربری دادم و به عنوان صندلی غذا و وسیله یه جا نگه داشتنه شما ازش استفاده میکنم ... حتی شما خودت ازش میگیری و وقتی بلند شدی باهاش آروم آروم قدم برمیداری همونطور که گفتم چون سنگینه خیالم راحته که با فشار جلو میبریشو یهو حرکت نمیکنه که خدای نکرده بیفتی زمین و خیالم راحته... اینم ...
3 اسفند 1395

لالایی گل پونه

  ✨🌜  لالایی  ✨🌜 بخواب آروم تو آغوشم      نکن هرگز فراموشم           بخواب آروم کنار من                تو پاییز و بهار من           لالا لالا تو مثل ماه       بخواب که شب شده کوتاه لالا لالا گل گندم      نشی تو بی قراری گم           لالا لالا گل مریم                چشات رو هم میره کم کم          لالا لالا گل یاسم      ازت میخونه احساسم ...
1 اسفند 1395