پرنسس نازم الساپرنسس نازم السا8 سالگیت مبارک

برای فرشته کوچولوی نازمون السا

سفرنامه استانبول

1396/4/12 9:08
نویسنده : مامان سیما
307 بازدید
اشتراک گذاری

      سلام فرشته ناز مامانی،

قند عسلم امروز هم باز با تاخیر قراره از مسافرتمون به استانبول بنویسم؛
ما 19 خرداد که روز جمعه بود ساعت 2:35 ظهر از فرودگاه شهید مدنی تبریز راهی استانبول شدیم. تو فروزگاه همش شیطونی میکردی و دوست داشتی تنهایی و بدون کمک راه بری آخه تازه راه افتاده بودی و کلی ذوق داشتی...

از اونجایی که پرواز خارجی بود و کلی معطلی داشت، من و بابایی دتبال شما از این ور به اون ور ... زمین هم سر بود و دستتو نمیگرفتیم میخوردی زمین ولی مگه خانم میذاشت کسی دستش رو بگشیره ...
بالاخره نوبت پرواز ما رسید و سوار هواپیما شدیم و بعد از 2 ساعت تو فرودگاه آتاتورک استانبول فرود اومدیم ...

سلام استانبول ...

تو این سفر همراهامون دوستای بابایی عمو امین و خانومش خاله فرناز، عمو امیر و خانومش خاله شادی و عمو وحید و خانومش خاله آیدا بودن. زحمت رزرو هتل و خرید بلیط هواپیما و ... با آقا وحید بود که توسط عموی عزیزشون از قبل هماهنگ شده بود و قرار بود موقع رسیدن هم بیان دنبالمون و ما رو به هتل ببرن. محل اقامتمون تو خیابان تکسیم بود.بعد از استقرار تو هتل و یه استراحت کوتاه تصمیم گرفتیم که یه چرخی تو شهر بزنیم و اولین جایی که رفتیم استادیوم بشیکتاش بود که بابایی طرفدارشه و از اونجا هم سمت ساحل رفتیم ...

بعد از کمی پیاده روی شام خوردیم و برگشتیم هتل و روز اول اینجوری سپری شد.
برای شنبه برنامه تور شهری داشتیم و قرار بود چن تا مرکز خرید بریم. اولین جایی که رفتیم محل فروش سوغاتی های ترکیه و یه سری لوازم سنتی و صابون و شامپوهای گیاهی و ...بود.

بعد از اونجا رفتیم مرکز خریدچرم best leather که برامون یه شو زنده لباس هم اجرا کردن که جالب بود و البته قیمتها جالبتر ...

سومی هم مرکز خرید olivium outlet center بود که از اونجا کمی خرید کردیم و راهی آخرین مرکز خرید شدیم که فک کنم اسمش optimum outlet center از اونجا هم یه کفش خریدم و نهار رو هم همونجا خوردیم و برگشتیم هتل و کمی استراحت کردیم و خودمون اومدیم بیرون برای یه گردش شبانه ...

صبح 1شنبه هم بعد از یک صبحانه مفصل راهی مجمع الجزایر پرنسس در دریای مرمره شدیم، مقصد ما جزیزه آخر و البته بزرگتر به اسم بیوک آدا بود. کشتی دو طبقه بود که من دوست داشتم تو طبقه دوم  که از اطراف باز بود، بشینیم ولی به خاطر سردی هوا که ممکن بود السای نازمون مریض شه پایین رو انتخاب کردیم که از قضا جالب تر هم شد چون با یه زوج آشنا شدیم و سر صحبت رو باز کردیم. من با خانومش صحبت میکردم البته با کمک همسری، اسمشون پینار بود و تاریخ خونده بودن و اطلاعاتی هم در مورد ایران داشتن وشهرهایی مثل تبریز و شیراز و اصفهان رو میشناخت ... تو راه که 2 ساعتی طول کشید السا جون همش خواب بود ...

بعد از رسیدن یه گشتی زدیم و نهار ماهی خیلی خوشمزه ای خوردیم و بعد یکم گشت زنی رفتیم سوار درشکه شدیم، درشکه سواری خیلی جالب بود و کلی کیف کردیم مسیر هم طولانی بود و مناظر اطراف هم رویایی، و جالب اینکه داخل خیابون ها از وسیله نقلیه خبری نبود مگه امبولانس و اورژانس و ... فقط دوچرخه و درشکه استفاده میکردن، و از همه جالبتر خونه های ویلایی مشرف به دریا بود.

بعد از برگشت از جزیره برای شام تصمیم گرفتیم تو یه سفره ضیافتی که نو تکسیم برپا بود و ویژه ماه رمضان بود شرکت کنیم. تو ترکیه از این دست برنامه ها زیاد داشتن و به خاطر ماه رمضان تو هر منطقه ای از این سفره های ضیافت بود؛ تو یه فضای بزرگی میز و صندلی میچیدن و 1-2 ساعت قبل از اذان مردم اونجا جمع میشدن و مجری قرآن تلاوت میکرد و دعا و مناجات جزء برنامه هاشون بود و البته اینم بگم که این پذیرایی ها مخصوص نیازمندان بود و ما هم از اونجایی که نمیدونستیم همون شب رو فقط اونجا بودیم.

صبح روز دوشنبه هم برناممون دیدن مسجد سلطان احمد و ایاصوفیه بود. البته قبلش طبق معمول صبحانه مفصلی خوردیم تا برای کلی پیاده روی جون داشته باشیم، مخصوصا من که دیگه همه به "گشنمه گشنمه" من آلرژی پیدا کرده بودن خوشمزهخوشمزه چیکار کنم تند تند گشنم میشد و چون کلا سبک غذاهاشون با ما متفاوت بود، مثلا برنجاشون اندازه یه پیاله کوچیک که حتی الی مامان هم سیر نمیشد چه برسه به من، خود غذا هم اندازه کف بشقاب و ناونا هم نصف کف دست و ... منم که اصلا سیر نمیشدم با این غذاها ...


اینجا هم رستوران هتل بود که صبحانش بسیار عالیییییییییییییییی بود خوشمزهخوشمزه
اون فندق کوچولوی خوردنی روی میز هم که پشتش به دوربینه نفس مامانیه ولی خب گل که پشت و رو نداره محبتبوس

وسایلی هم که باهاش تو سطح شهر تردد میکردیم، مترو، تراموا و اتوبوس بود که هم هزینه اش مناسب بود و هم رفت و آمد رو برامون راحت کرده بود ...

بعد صبحانه راهی مسجد سلطان احمد و ایاصوفیه شدیم؛


به نکته جالب در مورد این تابلو، میتونم بگم غریب به اتفاق توریستهای غیر ایرانی موقع ورود از  کیف یا کولشون یه شالی در می آوردن و سر میکردن بعد وارد محوطه میشدن، غیر از ایرانیا متفکرمتفکر


مسجد سلطان احمد


این پرنسس ناز هم السا جونه محبتمحبتبوسبوس


نمای پشت هم، تصویر ایاصوفیه است

بعد از ظهر هم تصمیم گرفتیم بریم و پل گالاتا و قلعه روملی حیصاری رو ببینیم، از یه جایی به بعد فقط پیاده روی بود اونم سربالایی و سراشیبی های تند که کلی خستمون کرد ولی وقتی رسیدیم، دیدیم که ارزش این همه خستگی رو داشت.


قلعه روملی حیصاری


اینم نمایی از دریای مرمره و پل گالاتا


اینم یه پارک تو مسیر بود که السای نازمو بردم تاب سواری محبتمحبت

و اما سه شنبه آخرین روز گردش رو رفتیم یه جای خیلی دیدینی تو استانبول یعنی اکواریوم فلوریا ...
اکواریوم مجموعه ای متشکل از 15000 نوع ماهی و بخش هایی که شبیه سازی شده 17 منطقه مختلف کره زمین از جمله : دریای سیاه، دریای مرمره، دریای سرخ، دریای اژه، دریای مدیترانه،جنگل های آمازون، قطب جنوب، کانال پاناما و ... 
یه بخشی رو با مترو رفتیم و بقیه مسیر رو با یه اتوبوس که هر روز  راس ساعت 12 زمان رفت و 5:30 بعد از ظهر هم زمان برگشت بود، راهی شدیم.


السای نازم تو سالن عکس، داخل مترو

بدو ورود وارد سالن شبیه ساز هلیکوپتر شدیم که مناطق دیدنی استانبول رو معرفی می کرد.

ود در نهایت بعد از ظهر روز 3شنبه آخرین جای دیدنی استانبول یعنی گالاتا تاور رفتیم ولی چون دیر رسیده بودیم بسته بود و داخلش رو نتونستیم ببینیم.

برای شام هم به رستوران اورفا کباب رفتیم و خودمون رو مهمون کباب خوشمزه ای به اسم آدانا کباب کردیم و باقی شب رو هم مشغول خرید شدیم.
4شنبه آخرین روز اقامتمون تو استانبول بود و ساعت 5 بعد از ظهر زمان برگشتمون بود.

اینا هم دو تا عکس از آخرین لحظات تو اتاق و لابی هتل از السا جون؛

بای یای استانبول

پسندها (1)

نظرات (0)