پرنسس نازم الساپرنسس نازم السا، تا این لحظه: 8 سال و 22 روز سن داره

برای فرشته کوچولوی نازمون السا

مریضی عسلکم

1396/2/19 18:35
نویسنده : مامان سیما
576 بازدید
اشتراک گذاری

       سلام نفس مامانی،

فرشته نازم یکشنبه شب که برای شیر خوردن بیدار شدین متوجه شدم که تب دارین و دمای بدنتون 38.1 شده، واسه همین سریع پاشویه تون کردم و یک سی سی استامینیفون بهتون دادم و خوشبختانه تبتون پایین اومد و به 37.7 رسید و فردا صبحش باز هم استامینوفن و پاشویه تا اینکه بعد ازظهر که بابایی از سرکار برگشتن چون ماشین تو تعمیرگاه بود، تو اهر بردیمتون پیش خام دکتر قنادی، ایشون هم بعد از معاینه گفتن عفونت و علائم سرماخوردگی ندارین و یه آزمایش ادرار نوشتن و دارو هم یه شربت ایبوپروفن-اکسیر هر 6 ساعت 5 سی سی، یه شربت تایلوفن(استامینوفن) هر 6 ساعت 5 سی سی، یه شربت کلاویماکس هر 12 ساعت 2.5 سی سی،با یه آمپول که 1/3 رو باید تزریق میکردیم و چن تا شیاف که گفتن اگه تا 2 ساعت بعد از خوردن شربت و زدن آمپول تب پایین نیومد شیاف رو استفاده کنیم. خدا رو شکر کمتر از 1 ساعت تبتون پایین اومد و تو طول شب هم مشکلی پیش نیومد. دیروز صبح هم اوضاع تحت کنترل بود تا اینکه ظهر تبتون بالا رفت و من هم سریع براتون شیاف زدم و تبتون پایین اومد، تو همین حین هم به مطب آقای دکتر سخی تو تبریز زنگ زدم تا برای 6:30 وقت بگیرم ولی منشیشون با تمام اصرارهای من گفتن نوبت گیری یک روز قبل باید انجام بشه و من هم برای امروز 6:30وقت گرفتم. بابایی هم که فکر میکرد دکتر امروز اوکی شده ساعت 4:30 رسیدن خونه و بعد یکم استراحت و خوردن نهار رفتن دنبال کارای شرکت تو شهرک صنعتی، حول و حوش ساعت 6 بود که دوباره دمای بدنتون رفت رو 39.6 و چون خیلی بالا رفت من بعد از زدن دوباره شیاف به بابایی زنگ زدم که سریع برگردن و تصمیم گرفتیم ببریمتون بیمارستان کودکان تبریز ...
وقتی رسیدیم حدود 1:30 طول کشید تا نوبت ما رسید ولی وقتی داخل رفتیم و دکتر معاینه کردن و من خواستم در مورد وضعیتتون توضیح بدم اصلا توجهی نکردن و یه نسخه ای نوشتن و یه سری حرفای تکراری و ... من که گفتم تب شما همش بالا و پایین میره و این خطرناکه گفتن که نمیشه که هر بچه ای رو بستری کرد و فقط باید داوها رو تا 5 روز مصرف کنیم و منتظر باشیم،اگه خوب نشد برگردیم ولی من چون نگرانی شدید داشتم، گفتم منظور من هم بستری کردن نیست ولی توضیحی در مورد علت مریضی یا اگه خدای نکرده تب بالاتر رفت باید چیکار کنیم ؟ و ... بدون اینکه نتیجه مطلوبی بگیریم برگشتیم خونه و من تصمیم گرفتم 4 شنبه ببرمتون پیش دکتر سخی؛ به بابایی هم گفتم واقعا بین دکتر متخصص تو مطب با دکترهایی که تو بیمارستان کار میکنن خیلی فرق هست، تو رفتار و دقت و احترام و خیلی چیزهای دیگه، تو بیمارستان رسیدگی خیلی پایینه.
خوشبختانه از دیشب دمای بدنتون پایین و پایین تر اومد و منم مرتب داروهاتونو سر وقت بهتون میدادم، این دو شب خیلی سخت گذشت مخصوثا برای شما چون تا میخوابیدین وقت داروهاتون میرسید و منم بیدارتون میگردم ساعت 1 صبح، 3 صبح، 7 صبح و 9 صبح، چون بین ایبوپروفن و استامینوفن باید فاصله باشه نوبتای دارو خوردنتون زیاد شده بود. تو هر نوبت دارو دمای بدنتون رو هم چک میکردم، آخرین بار ساعت 7 بعد ازظهر بود که به 35.7 رسیده بود و خدا رو شکر حالتون رو به بهبودیه ... واسه همین قرار دکتر خود به خود 
دیروز اون دو باری که تبتون یهویی بالا رفت و شما هم سریع وسط بازی و خنده بی حال شدین و رو زمین دراز کش و خواب آلو شدین همه وجودم پر از غصه و استرس شد و همش میگفتم دختر نازم پاشو بخند و شیطونی و شلوغ کاری کن، خونه رو به هم بریز ... فقط تو این حال نبینمت، فکرای ناجور به ذهنم میرسید ولی خدا رو شکر الان حالت خوبه و خوشی ...

من خدا رو هزاران هزار بار شکر میکنم عشق من ...

ایشالله هیچ بنده ای مخصوصا کوچولوهای دوست داشتنی مثل شما، مریض نباشن و دل هیچ مادری هم نگران نباشه و عذاب نکشه

آمیییییییییییییییییییییییییننننننننننننننن

اینا هم عکسایی از لحظه ای که رو مبل نشسته بودین و تبتون بالا رفت و همونجا دراز کشیدین و خوابتون برد ...

اینم عکسای توی بیمارستان ...

اینم چن تا عکس از دخترم که امروز سالم و سرحاله ... خدا رو شکر ...

 

ایشالله همیشه بخندی زندگی مامان ...

پسندها (1)

نظرات (0)